danialdanial، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

دانیال زرنگ مامان بابا

گشت و گذار و رفتن خونه مامانی.28 شهریور 90.

سلام جیگر طلا. مامانی , این چند روز سرم شلوغ بود و از مسافرت اومده بودیم و مشغول جمع اوری و کارهای روزانه. از شنبه بگم که تا عصری خونه بودیم و بعد از یک هفته بابا سر کار رفته بود و بهونه داشتی. عصری با بابایی رفتین کلاس و در کل خوب بودی و ازت راضی بودند. مامان نازی و نادیا هم اومدند ما رو ببینند و با تو بازی کردند و رفتند.   روز یکشنبه: که با هم خونه بودیم و مادر و پسر خوش گذروندیم. دوشنبه: از صبح کارهات کردم و بردمت خونه مامان بزرگ و تا عصری اونجا بودی و بهت حسابی خوش گذشته, فقط عصری که بابا بزرگ اومده دستش می گرفتی که بریم بیرون. تا که بابا دامون اومد دنبالت. و مامانی هم از صبح رفته بود بیر...
29 شهريور 1390

گردش با بابا و مامان و ماشین سواری. 29 شهریور 90××××

سلام عزیزم , خیلی دوست دارم. امروز صبح که بلند شدی صبحانت خوردی و رفتی بازی و منم سرگرم کارهام شدم. ناهار برات خورشت کرفس درست کردم , چون خیلی دوس داری. ظهر هم خوابیدی و تا عصری  بهت قول دادم که بابا بیاد می ریم گردش و .... عصری دوتایی قدم زدیم تا سر کوچه تا بابایی اومدو با ماشین رفتیم گردش تا شب گشتیم و ابمیوه خوردیم و خرید و ٨ شب اومدیم خونه. پدر و پسر با هم مشغول بازی شدین و منم رفتم سراغ اماده کردن شام. (((شب خیلی خوبی بود و خوش گذشت.))) (خوابای خوب ببینی پسرم, دعای مامان و بابا همیشه بدرقه راحت.) ...
29 شهريور 1390

مهمونی خونه مامانی .( بازی پرسپولیس - استقلال).25 شهریور 90.

سلام خوشگلم. مامانی از شمال که اومدیم پنجشنبه رو خونه بودیم و به جمع اوری و شستشو و ... مشغول بودیم. روز جمعه خونه مامانی ( مامان مهین) دعوت بودیم, من از ظهر رفتم کمک مامان و تو عصری با بابایی اومدین. وقتی بالای پله ها من دیدی قیافت دیدنی بود از خوشحالی.( عاشقتم.) همه ساعت ٦ اومدند , چون بازی پرسپولیس _ استقلال هم بود و دایی ها و ... خلاصه شلوغ شد. هر کی می اومد با یک کیسه خوراکی و خیلی با مزه شده بود. همه خانواده پرسپولیسی هستیم که خوب بازی نکردند و باختند. ولی دور هم دیدن صفای خاصی داشت و خاطره جالبی شد. تو هم خیلی خوب بودی و برای خودت بازی می کردی و ما هم راحت بودیم. شام هم مامانی فسنجون و قرمه سبز...
26 شهريور 1390

سفره سه روزه ما به شمال. (نمک ابرود) شهریور 90.

سلام عسل مامان. پسرم ما تصمیم گرفتیم که چند روز بریم شمال. و این اولین مسافرت تو بود.روز یکشنبه صبح راه افتادیم و نزدیک ظهر رسیدیم. ویلایی که گرفته بودیم نمک ابرود بود و کنار تله کابین و روبه روی هتل هایت, جای خیلی عالی بود. ویلامون پایین کوه بود و خلاصه استراحت کردیم و روز اول هوا بارونی بود با ماشین توی شهر گشتیم. صبح روز بعد هوا افتابی بود و رفتیم دریا. وقتی دریا رو دیدی چه هیجان زده شده بودی!!!!!١ با بابایی رفتین توی اب و کلی کیف کردین.ناهار هم رفتیم رستوران باران که جای خیلی قشنگی بود. ماهی و میرزاقاسمی و ... خوردیم و عکس گرفتیم و لب دریا بود و چه ارامشی. عصری رفتیم هتل هایت و به گشت و گذار. ش...
23 شهريور 1390

گشت و گذار در شمال.

اینجا پشت ویلامونه و اومدیم قدم زدیم و مرغ و اردک دیدیم. گاو های سیاه و سفید و قهوه ای که غذا می خوردند و خلاصه تو همه رو با تعجب نگاه می کردی. توی شمال برای خودت راحت بودی و بازی و دریا و ... حسابی خوش گذشت . ...
23 شهريور 1390