گشت و گذار و رفتن خونه مامانی.28 شهریور 90.
سلام جیگر طلا. مامانی , این چند روز سرم شلوغ بود و از مسافرت اومده بودیم و مشغول جمع اوری و کارهای روزانه. از شنبه بگم که تا عصری خونه بودیم و بعد از یک هفته بابا سر کار رفته بود و بهونه داشتی. عصری با بابایی رفتین کلاس و در کل خوب بودی و ازت راضی بودند. مامان نازی و نادیا هم اومدند ما رو ببینند و با تو بازی کردند و رفتند. روز یکشنبه: که با هم خونه بودیم و مادر و پسر خوش گذروندیم. دوشنبه: از صبح کارهات کردم و بردمت خونه مامان بزرگ و تا عصری اونجا بودی و بهت حسابی خوش گذشته, فقط عصری که بابا بزرگ اومده دستش می گرفتی که بریم بیرون. تا که بابا دامون اومد دنبالت. و مامانی هم از صبح رفته بود بیر...
نویسنده :
مامان گیتا
23:56